ابیانه، بین اصفهان و کاشان چهار، پنج سال پیش محرم، عاشورا، ظهر گرسنه علامت چشمک زن باتری کلافه ام کرده بود. داشت تموم میشد مردم محلی اگه می دیدن داری ازشون عکس میگیری، عکس العمل نشون می دادن. دوربین روی شونه ی یکی از دوستان. مجبور بودم به "زوم اپتیکال" و البته کمی بالا بردن ای زو سه تا بانوی کوچولو خیره به مراسم "نخل" همه روبرو رو نگاه می کردن، من پشت سر رو انقدر هول شدم نفهمن دارم ازشون عکس می گیرم که پاهاشونُ اصلا توی کادر نیاوردم همین
Soooo cute they're.. very beautiful capture with a nice title. I like colors, rhytm n the innocent feeling in it. Wish you'd write the explanation in English so that foreigners can read it too..